پدر با صدايي كه انگار از ته چاه درميآمد گفت: «بابايي، پول ندارم». دوباره كودك پرسيد: «يعني هيچي پول نداري حتي به اندازه يك دانه». و وقتي جواب منفي را شنيد سرش را به زير انداخت و ديگر هيچ نگفت. از آن روزها سالها گذشته است و پدر بعد از رونق گرفتن كارش كارهاي زيادي براي بچهها انجام داده است اما هنوز خاطره آن روز دلش را ميآزارد و هنوز شرمندگي نداشتن را در قلب خود يدك ميكشد.
علي يزداني، مرد خيري است كه اين خاطره را برايمان تعريف ميكند و از روزهايي ميگويد كه مثل خيلي از نيازمندان شرمنده فرزندش شده است. او كه حالا به همراه برادرانش در 2 استان خراسان شمالي و گلستان رستوران و غذاپزي راهاندازي كرده و در كنار آن كارهاي خير انجام ميدهد،درباره روزگارش ميگويد: «من فرزند يكي از مددجويان كميته امداد بودم. سالها پيش پدر خدابيامرزم مددجوي كميته امداد بود. با اينكه تا يادم ميآيد پدرم كار ميكرد و من هم در كنارش كارگري ميكردم اما روزگار پيش نميرفت و با حمايتهاي كميته امداد توانسته بوديم روي پاي خودمان بايستيم. ما 5برادر و 3خواهر هستيم كه خدا را شكر الان هر كدام از ما در جايي مشغول به كاريم و آماده خدمت به نيازمندان».
او از كبابي كوچكي كه با هزار قرض و قوله به همراه برادرانش راه انداخته ميگويد و ادامه ميدهد: «دوران سختي بود، شبانهروز كار ميكرديم تا بتوانيم سرپا بايستيم و با غذاپزيهاي معروف رقابت كنيم. كم كم به ياري خدا كارمان گرفت و الان 5شعبه رستوران در شهر كردكوي، بجنورد و گرگان داريم».
از او درباره كارهاي خيرش ميپرسيم و او برايمان ميگويد كه تاكنون چند نفر از نيازمندان كه انگيزه كار دارند پيش آنها رفتهاند و فوت و فن كار رستورانداري را ياد گرفتهاند و به كمك برادران يزداني و حمايت آنها مستقل شدهاند. او كمك به نيازمندان را سرلوحه كارهايش قرار داده و ميگويد: «پدرم با وجود آنكه خودش در سختي زندگي ميكرد اما سخاوتمند بود و هميشه ما را به كمك كردن تشويق ميكرد. الان هر نيازمندي كه به رستوران ما وارد شود بدون هيچ پرس و جويي غذاي گرم تحويل ميگيرد؛ چون تا كسي گرسنه نباشد دستش را جلوي كسي دراز نميكند. من بهدليل شرايط بد زندگي نتوانستم درسم را ادامه بدهم و از همان دوران شروع بهكار كردم اما خدا را شكر يكي از برادرهايم كارشناس ارشد است و در اداره آسيبهاي اجتماعي كار ميكند و ديگري دكتري جامعه شناسي دارد و او هم در خدمت نيازمندان است».
يزداني، زاده خراسان شمالي است اما در كردكوي استان گلستان زندگي ميكند. او 47ساله است و درباره انگيزه از كارهاي خيرش ميگويد: «من پسر بزرگ خانواده بودم و براي گذران زندگي به همراه پدر و مادرم كار ميكردم. گاهي در شهر ميچرخيديم تا كاري پيدا كنيم و ناني براي شب داشته باشيم.در آن روزها وقتي شخصي را ميديدم كه سرمايهدار است به حالش غبطه ميخوردم و پيش خودم ميگفتم اگر من يك روز جاي او باشم حتما نگاهي هم به نيازمندان ميكنم. يادم هست بهخودم قول دادم كه كار كنم و روزهاي بهتري براي خانواده بسازم و با اعتماد به نفسي كه داشتم و البته ياري خدا توانستم به اينجا برسم. الان يكي از برنامههايي كه ميخواهيم با برادرهايم دنبال كنيم تهيه غذا از محصولات ارگانيك است، بهعبارتي ميخواهيم كلينيك تخصصي تغذيه زيرنظر پزشكان راهاندازي كنيم و غذا را جايگزين دارو كنيم چون دارو غذا نيست اما غذا ميتواند دارو باشد و اگر مردم برنامه تغذيهاي سالمي داشته باشند و از محصولات ارگانيك استفاده كنند ميتوانند زندگي سالمتري داشته باشند. خيلي از افراد وقتي من از ايدههايم حرف ميزنم به من ميگويند اين ايدهها را نگو شايد كس ديگري دنبال كند، من هم در جوابشان ميگويم اگر كسي بتواند ايده را اجرا كند كه چه بهتر. من بهدنبال خيريت اين كار هستم و سود اين كار براي من ارزشي ندارد. وقتي مردم سالم باشند و از سوءتغذيه رنج نبرند جامعه سالمتري هم خواهيم داشت.»
رستورانهاي برادران يزداني هر چند وقت يكبار با هماهنگي با كميته امداد براي ايتام و نيازمندان غذا تهيه ميكند و تحويلشان ميدهد دركنار اين امر به كارتنخوابها و معتاداني كه غذاي گرم نياز دارند هم غذا ميدهد. آقاي يزداني ميگويد: «تاكنون بيش از 100معتاد با پشتكاري كه داشتهاند و حمايتهايي كه ما از آنها داشتهايم اعتيادشان را ترك كردهاند و الان صاحب كسب و كار هستند. من به اين اعتقاد دارم كه نجات يك معتاد نجات جامعه است و سعي ميكنم در اين كار هم با برادرم كه در حوزه آسيبهاي اجتماعي فعاليت ميكند همكاري داشته باشم».
نظر شما